وقتی دلگیری و تنها...

ساخت وبلاگ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
وقتی دلگیری و تنها......
ما را در سایت وقتی دلگیری و تنها... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9whitebirdf بازدید : 94 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1396 ساعت: 19:14

یه چند وقتی ممکنه پستای رمز دار بنویسم. برای خودم. برای این که بعضی چیزا رو فراموش نکنم. شما زیاد جدی نگیرید. با لبخند وارد... و با لبخند خارج بشید :) چیز مهمی نیست :)
وقتی دلگیری و تنها......
ما را در سایت وقتی دلگیری و تنها... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9whitebirdf بازدید : 94 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1396 ساعت: 19:14

چشمم به پست "سکوت" که خورد... انگار یادم اومد چی می خواستم بگم... پاییز و این که چرا حال دلم این روزا خوب نیست... خط اول رو که خوندم همه ی دلایلم بهم هجوم آوردن... یاد پارسال افتادم و روزای پاییزی که از محوطه ی دانشگاه منظره ی بی نظیر تهران رو نگاه می کردم و هر بار بیشتر عاشق میشدم. عاشق شهری که برام معنیِ زندگی میده! یاد سال قبلش افتادم که تو راه کنکور خیابون ولیعصر رو از میدون تا چهار راه پیاده گز می کردم. دستامو می ذاشتم تو جیبم. از باریک راه کنار پیاده رو راهمو بین شاخ و برگ درختا باز می کردم و آهنگایی که دوست داشتم رو با صدای آب ِ روونِ جوبای پهن خیابون زمزمه می کردم و مرور خاطراتم برام معنی زندگی میداد... یاد دو سال قبل افتادم که اتوبان چمران رو با صدایِ بلندِ موزیک زیر بارون پشت فرمون با عشق نگاه میکردم و گروه دوستام انقدر گروه بود که از شرکت تا خونه باهاشون حرف می زدم و همه ی اینا برام معنی زندگی داشت! به خودم نگاه می کنم.... امسال نه از منظره ی بی نظیر دانشگاه خبری هست... نه پیاده گز کردن خیابون ولیعصر... نه شوق و ذوق قارچ سوخاری خوردن با الهام تو اون کافه رستوران همیشگی که حالا دیگه وجود نداره... حتی دیگه ورودی ِ فرهنگستان هنر رو هم بستن! نه خبری از پیاده راه رفتن زیر بارون هست نه زمزمه کردن آهنگای مورد علاقه ام توی راه... نه اتوبان چمران رو هر روز می بینم نه دیگه فرصتی وقتی دلگیری و تنها......
ما را در سایت وقتی دلگیری و تنها... دنبال می کنید

برچسب : خاطراتی, نویسنده : 9whitebirdf بازدید : 99 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 6:44

ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻤﻪ ﺮ ﻟﻮﺍﻥ ﺎﺭ؟!  ﺍﻦ ﺑﺎﻗ ﺳﻤ ﺳﺖ ﻪ ﺸﺘﺮ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺳﺎﻗ ﺗﻤﺎﻡ ﻦ ﻗﺼﻪ ﺭﺍ ﻪ ﺭﻭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ آﻧﺎﻥ ﻪ ﺧﺮﺍﺏ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ وقتی دلگیری و تنها......
ما را در سایت وقتی دلگیری و تنها... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9whitebirdf بازدید : 104 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 6:44

کاکتوس به نظرم از اون دست موجوداتیه که بر خلاف ظاهر عصبانیش, روح مهربونی داره. بی آزاره و کاری به کار کسی نداره. تا اذیتش نکنی اذیتت نمیکنه :) تو این پست : "گام به گام به سمت آرامش3" نوشتم که یه کاکتوس خریدم. گفتید چرا عکسش رو نذاشتم. تصمیم گرفتم تو این پست هم عکس خودشو بذارم, هم عکس کاکتوس مدیرم رو. روزی که همکارم آوردش شرکت یه حلزون روش بود و کاکتوس انقدر میزبان خوبی بوده که حلزون همچنان مهمونشه :) ما هم هر روز میوه ی ارغوانیِ خوشگلش رو میبینیم و کیف میکنیم نگهداری کردن ازشون به آدم حس خوبی میده. من با خودم قرار گذاشتم سه شنبه ها و جمعه ها به کاکتوسم به اندازه ی یه قاشق آب بدم. و انقدر دوسش دارم که واقعا گاهی دلم می خواد محکم بوسش کنم :)))))))))) هر بار که صدای رد شدن آب از بین سنگ ریزه ه وقتی دلگیری و تنها......
ما را در سایت وقتی دلگیری و تنها... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9whitebirdf بازدید : 113 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 15:31

خزان
به نیمه رسید و
تو نیامدی

نیامدی تا دلتنگی دریا را
با عطر تو به دستان نسیم بسپارم...

نیامدی تا برگریزان را قدم به قدم
با تو بخندم... با تو گریه کنم!

تو نیامدی اما پاییز آمد...
برگریزانِ خزان بی عطر تو پاییز نمیشود که
یار قدیمی...
باران!
وقتی دلگیری و تنها......
ما را در سایت وقتی دلگیری و تنها... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9whitebirdf بازدید : 90 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 15:31

از بچگی به ما یاد دادن. وقتی می خوای بری سفر؛ به خصوص برای زیارت؛ لازمه که از کسایی که میشناسی و میشناسنت حلالیت بگیری. الانم نزدیک اربعینیم و تب و تاب سفر کربلا داغه. گاهی انگار ما آدما یادمون میره که مثل حلقه های زنجیر به هم وصلیم! مشتری خوش حساب ما؛ چک سومش هم که رقم کمی نبوده برگشت خورده. امروز که باهاش حرف میزدم سر درد دلش باز شده که جدا از یکی از مشتری های خوبش که فوت کرده و طلب این بنده خدا افتاده به ورثه و اون بندگان خدا هم گیرِ انحصار و وراثتن... تا اینجای ماجرا از دست و بال بندگان خدا خارجه... اما یه عده از مشتریای این آقا که بهش بدهکار بودن تشریف بردن کربلا. چکاشون پاس نشده بنابراین حساب مشتری ما هم پر نشده و چک هایی که دست ما داشتن هم پاس نشده و از این طرف ما هم باید به جای دیگه وقتی دلگیری و تنها......
ما را در سایت وقتی دلگیری و تنها... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9whitebirdf بازدید : 110 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 15:31

این روزا خبرای خوب زیادی از اطرافیانم میشنوم. فردا نامزدی یکی از صمیمی ترین دوستای دوران بچگیمه و پریروز اون یکی دوست صمیمی بچگیم که بهمون سه تفنگدار می گفتن بهم خبر داد که بارداره. یکی با کوله باری از تجربه و انرژی خوب از سفر برمیگرده و یکی بابت قبول شدن موضوع پایان نامه اش بعد از کلی رفت و آمد شاده و یکی دیگه انقدر باتجربه شده که مسئولِ استخدام بخش مربوطه ی شرکتشون شده... بهشون فکر می کنم. به هر کدوم از این خبرا که فکر می کنم یه لبخند از ته دل میشینه رو لبم. از شادیشون شاد میشم و از انرژیشون سرخوش. مثل دیدن شکوفه می مونه تو دل پاییز :) اما وقتی به حال خودم می ذارنم...بی دلیل و بی اراده یه غمِ نازک میشینه رو تمام دلم. خستگیشو حس می کنم. دلم می خواد مثل بچگیام تو اون کنجِ کوچیکی که اون روزا وقتی دلگیری و تنها......
ما را در سایت وقتی دلگیری و تنها... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9whitebirdf بازدید : 103 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 15:31

آره! من حسودم! حسودی میکنم به تمام کسایی که فهمیدن از زندگیشون و از خودشون چی میخوان. حسودی میکنم به کسایی که راهشونو پیدا کردن و رفتن دنبالش. حسودی میکنم به کسایی که حتی از سختیای کارشون لذت میبرن. تو سختیاش خم میشن اما نمیشکنن. حسودی میکنم به اون لبخندِ عمیقی که رو لبشونه چون کارشونو با علاقه انجام میدن. من حسودی میکنم چون 26 سالمه و سالهاست از وقتی خودمو شناختم فقط یه سوال ذهنمو درگیر کرده؛ این که اگه من به دلیل خاصی به این دنیا اومدم، پس چرا نمیتونم اون دلیل رو پیدا کنم؟ چرا هنوز راهم برام نامشخصه. چرا هیچ کاری به ذهنم نمیرسه که کار من باشه... که من... خدایا تو میدونی که چقدر از شغلم متنفرم... خسته ام.... خیلی خسته.... سالها ازت کمک خواستم... سالها صدات کردم. کجای این راهو بی راهه اومدم وقتی دلگیری و تنها......
ما را در سایت وقتی دلگیری و تنها... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9whitebirdf بازدید : 116 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 15:31